مردمی

تقدیم به شما (ارسالی آقای بهروز آرمان)

این متن زیبا رو یکی از هموطنان عزیز برامون ارسال کردن که متاسفانه به علت مشغله بالا یکم دیر قرار دادیم که ازشون بابت تاخیر عذر خواهی می کنیم .
سلام. این عکس با احساس رو صبح دیروز – شانزدهم آذر 94 – همسرم از پشت
پنجره خونه مون گرفته ؛ همون موقع که پرده را از مقابل پنجره کنار زدید و
با دیدن نخستین برف پاییزی 94 شگفتزده شدید. این قمری زیبا که کنار
شمعدونی های برف گرفته نشسته ؛ منتظر غذاست. این پرنده گرسنست اما چرا
کنار برفها نشسته؟! پسرم آرشام که 6 سالشه از یک ماه پیش یاد گرفته
پرندگان هم مثل آدمها گرسنه می شن و اگر به اونها غذا بدیم در حقمون دعا
می کنند و خدا این کار رو دوست داره. شاید هم دعای پرندگان بیشتر از
آدمها کارساز بشه ؛ چون اونها که گناه نمی کنند ‌! ! ضمن این که برکت می
یاد به سفره خونه مون. حالا این قمری به شمعدونی های خونه ما دل بسته و
هر روز برای خوردن گندم خرد شده و نوشیدن آب، در چند نوبت مهمان ماست.
آرشام همچنین یاد گرفته که نباید پرنده ناامید بشه ؛ به همین دلیل هر روز
حواسش هست که برای کبوتر دانه بریزه. قمری زبون بسته قصه ما ، صبح دیروز
که برای خوردن صبحانه ، همنفس شمعدونی ها شده بود با دیدن برف ،‌ نگاه
معناداری به اطراف کرد و وقتی مطمئن شد جاش امنه ، از لبه گلدون بلند شد
و نشست روی برفها . شگفت اینکه قمری با گرمای بدن خودش ، برفها رو آب کرد
و به مقصودش رسید//
 
مرغ محبتم من ، كي آب و دانه خواهم
با من يگانگي كن ، يار يگانه خواهم
شمعي فسرده هستم ، بي عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهي سوز شبانه خواهم
افسانه محبت ، هر چند كس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زين فسانه خواهم
بام و دري نبينم ، تا از قفس گريزم
بال و پري ندارم ، تا آشيانه خواهم
تا هر زمان به شكلي ، رنگي بخود نگيرم
جان و تني رها از ، قيد زمانه خواهم
مي آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بينم
مستي بهانه سازم ، گم كرده خانه خواهم
 
البته ارسال این متن باعث شد بخش جدیدی رو فعال کنیم که شما تجربیات عاطفی خودتون رو با دیگران به اشتراک بگذارید .